جدول جو
جدول جو

معنی پر کسن - جستجوی لغت در جدول جو

پر کسن
لرزیدن، پرش غیرارادی بعضی از عضلات بدن، بوی بد دادن، بوی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر وزن
تصویر پر وزن
از تقسیم بندی های وزن ورزشکاران بعد از خروس وزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروکسن
تصویر پیروکسن
گروهی از کانی ها که سیلیکات های طبیعی منیزیم، آهن یا کلسیم در ساختمان آن ها به کار رفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر زدن
تصویر پر زدن
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴)
لبریز شدن، لبالب شدن، برای مثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیر کهن
تصویر پیر کهن
پیر کهن سال، پیر کلان سال، سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکندن، آگندن، آکنیدن، پر ساختن
بسیار کردن کاری مثلاً کار نیکو کردن از پر کردن است
فرهنگ فارسی عمید
(پْرُکْ / پِ رُکْ سِ)
نام یکی از رؤسای نظامیان یونانی هوی خواه کوروش کوچک. هنگامی که کورش در سارد حاکم نشین لیدیه بود و خود را برای جنگ با برادرش اردشیر دوم آماده میکرد پروکسن با هزاروپانصد نفر سنگین اسلحه و پانصد نفر سبک اسلحه وارد آن شهر شد پس از حرکت کورش بسوی بابل چون سپاه او از فرات گذشت و در کنار آن رود در محل کوناکسا به آرایش سپاه پرداخت پروکسن با کل آرخ در میمنه جا داشت پس از کشته شدن کوروش چون اردشیر رسولانی پیش سرداران یونانی فرستاده اعلام کرد که یونانی ها باید اسلحه شان را بدهند و بعد به دربار رفته خواهش کنند که قرار مساعدی درباره آنها داده شود پروکسن گفت آیا شاه مانند فاتحی اسلحه را میخواهد یا دوستانه و بسان هدیه ای. اگر شق اول است چرا میخواهد؟ بیاید بگیرد هرگاه شق دوم است بما بگوید که در ازای این سخاوت سربازها به آنها چه میدهد. پس از اینکه تیسافرن والی لیدیه صاحب منصبان یونانی را فریب داد و آنها را توقیف و در زنجیر کرده نزد شاه فرستاد او نیز جزو آنان بود. دخول گزنفون در جمع سپاهیان کوروش برحسب دعوت پروکسن بود بدون آنکه بداند که کوروش قصد طغیان دارد. پس از آنکه پروکسن از میان رفت گزنفون بجای پروکسن انتخاب شد و یونانیان را از سرزمین ایران بیرون ب-رد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر کینه
تصویر پر کینه
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر فسون
تصویر پر فسون
پر حیله پر تزویر، سخت زیرک بسیار کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کاس
تصویر پر کاس
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کبر
تصویر پر کبر
پر من پرمنش پر تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا همه ظرف را فرا گیرد انباشتن مملو کردن ممتلی کردن مشحون کردن، بسیار انجام دادن بسیار کردن: کار نیکو کردن از پر کردن است، اشغال کردن مشغول کردن، اشباع در حرکت: (استکان... در اصل استکن بود پر کردند استکان شد) (منتهی الارب) یا پر کردن تفنگ (توپ و مانند آن)، باروت و گلوله یا فشنگ در آن نهادن، یا پر کردن دندان. تراشیدن قسمتهای کرم خورده و فاسد دندان و ممتلی کردن آن با سیمان و پلاتین و مانند آن. یا پر کردن قوه باطری و مانند آن. آنرا در جریان برق قرار دادن تا برق در آن ذخیره شود. یا پر کردن شکم. پر کردن معده. ممتلی کردن معده. یا کسی را پر کردن، با گفتار او را بدشمنی دیگری بر انگیختن نزد او از دیگری بدگویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کوس
تصویر پر کوس
که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کنج
تصویر پر کنج
حلوایی با جوز و بادام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نون
تصویر پر نون
پرنیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر وزن
تصویر پر وزن
هر چیز پر سوراخ و شبکه دار: (چرخ پنداری بخواهد بیختن زان همی پوشد لباس پر وزن) (لغ)، آردبیز غربال پرویز
فرهنگ لغت هوشیار
دایره و هر چیز میان تهی مانند چنبر و طوق و امثال آن هر چیز گرد میان تهی، چنبر ماه خرمن ماه هاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر پهن
تصویر پر پهن
خرفه فرفخ بقله الحمقا
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر سخن
تصویر پر سخن
پرگوی، پرچانه، پرحرف
فرهنگ لغت هوشیار
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکستن
تصویر پر شکستن
شکستن بال و پر مرغ، با هم جمع کردن مرغ پر را برای پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکن
تصویر پر شکن
پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد، پر غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کین
تصویر پر کین
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
هرگز، مبادا، حاشا، معاذالله، پرگس، (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ک پر گست، مه چون او (قطران) یا پر گست باد، دور باد، (سخنها که گفتی تو پر گست باد، دل و جان از آن بد کنش پست باد خ) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
((پُ کَ دَ))
انباشتن، لبریز کر دن، بسیار انجام دادن، تحریک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
((پُ شُ دَ))
لبریز شدن، فراوان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
Fill, Stuff
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لرزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه مخصوص بره ی گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
заполнять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
füllen, stopfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
заповнювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
wypełniać, napychać
دیکشنری فارسی به لهستانی